درباره كتاب 'تغییر چهره (مجموعه پارکر - 2)':
پارکر پس از عمل تغییر چهره، جهت همکاری در یک سرقت ماشین حمل پول توسط یکی از دوستانش به نام اسکیم به نیوجرسی دعوت میشود. پارکر و هندی مککی - یکی دیگر از دوستان قدیمیاش - به محض دیدار با اسکیم و دوست دخترش آلما - که راهنمای آن سرقت است - متوجه میشوند که آن زن فکر خیانت به آنها را در سر دارد، که همین موضوع باعث سختیهایی در کارشان میشود.
علاوه بر این یکی از کارکنان دکتر ادلر (جراح پلاستیک چهرهی جدید پارکر) بعد از به قتل رسیدن دکتر، پارکر را مقصر میداند و او را تهدید به لو دادن موضوع تغییر چهرهاش به اکیپ میکند. بنابراین پارکر مجبور میشود در کنار طراحی نقشهی سرقت، برای اثبات بیگناهیاش و جلوگیری از لو رفتن چهرهی جدیدش، قاتل واقعی دکتر ادلر را بیابد. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با جملات زیر آغاز میشود:
"وقتی بانداژ باز شد، پارکر توی آینه یک غریبه را دید. برای غریبه سری تکان داد و به انعکاس تصویر دکتر ادلر در پشت سرش نگاه کرد.
حالا دیگر بیش از چهار هفته بود که پارکر در یک آسایشگاه به سرمیبرد. با چهرهای به آنجا آمده بود که سندیکای نیویورک میخواست یک گلوله تویش خالی کند و حالا داشت با چهرهای از آنجا میرفت که برای هیچکس معنای خاصی نداشت. آن چهره برایش حدود هجده هزار دلار آب خورده بود و از آخرین کارش حدود نه هزارتا برایش باقیمانده بود و باید تا کار بعدیاش با آن سرمیکرد. مشکلاتش با سندیکا دوران بدی بود اما حالا دیگر همهچیز تمام شده بود.
پارکر مدتی مقابل آینه ایستاد و با دقت چهرهی غریبه را بررسی کرد. بینی بلند و باریکی داشت، با گونههایی صاف و دهانی گشاد و بیلب و فکی بیرونزده. تودههای گوشتی ریزی در قسمت پشت ابروهایش داشت که باعث میشد پیشانیاش برجسته نشان بدهد ..."