فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"همه عمر، کتاب مامن و ماوایش بود؛ گریزگاهی فارغ از مشغلههای زندگی روزمره. در روزگار آزادی، تاریخ نقشهای بود که بهمددش آبهای پرمخاطرهی آنچه را که جهان "بیزانسی"ی سیاست ایران نامیده بود، درمینوردید. اما دربند، بهخصوص از روزی که زندانی انقلاب اسلامی شده بود، گذشته چراغ راه آیندهاش مینمود.
هشتم فروردین ماه 1358 بود. حدود شش ماه از آغاز دوران زندان هویدا میگذشت. هفدهم آبان 1357، شاه به امید تطمیع موج فزایندهی انقلاب، به بازداشت هویدا فرمان داد. اما آن موج تطمیعپذیر نبود. دیری نپایید که در 26 دی ماه 1357 شاه و خاندان سلطنتی از ایران گریختند. امید واقعبینانهی بازگشتی هم در کار نبود. در عین این که بسیاری از مایملک شخصی خویش، از جمله سگ سلطنتی را، با هواپیما به همراه بردند، اما هویدا را که به مدت سیزده سال نخستوزیر معتمد شاه بود، در ایران واگذاشتند ..."