درباره كتاب 'حرفهایی با دخترم دربارهی اقتصاد: تاریخ مختصر سرمایهداری':
این کتاب به دعوت ناشر یونانیام در سال 2013، برای حرفزدن مستقیم با جوانان دربارهی اقتصاد، نوشته شد. دلیل من برای نوشتن آن این اعتقاد راسخ بود که اقتصاد خیلی مهمتر از آن است که آن را به اقتصاددانها بسپاریم.
اگر بخواهیم پل بسازیم بهتر است این کار را به متخصصان یعنی مهندسان بسپاریم. اگر نیاز به عمل جراحی داشته باشیم بهتر است به دنبال جراح بگردیم. اما کتابهایی که علم را ساده و همهفهم میکنند اهمیت فراوانی دارند، آنهم در جهانی که رئیس جمهور ایالات متحد جنگ علنی علیه علم برپا میکند، و کودکان ما از دورههای علمی فراریاند. گسترش شناخت عمومی از علم سپری دفاعی به دور جامعهی علمی میافکند که باید متخصصانی را که جامعه نیاز دارد تولید کند. از این نظر، این کتاب کوچک خیلی با آن کتابها فرق دارد.
در مقام استاد اقتصاد همواره باور داشتم که اگر نتوانی اقتصاد را به زبانی که جوانان بفهمند توضیح دهی پس خودت هم اصلا نمیدانی چه میگویی. به مرور زمان چیز دیگری هم دستگیرم شد، یک تناقض بامزه در مورد حرفهی خودم این باور را تقویت میکند: هرچه الگوهای اقتصادی علمیتر میشوند، رابطهی کمتری با اقتصاد واقعی و موجود در جهان برقرار میکنند. این دقیقا عکس چیزی است که در فیزیک، مهندسی و دیگر علوم در جریان است و رشد روزافزون پیچیدگیِ علکی نور بیشتری بر این که طبیعت چگونه کار میکند میاندازد.
به همین دلیل تلاش من در این کتاب برخلاف عامهپسند کردن اقتصاد است: اگر این کتاب موفق شود، خوانندههایش را برمیانگیزد تا اقتصاد را خودشان به دست بگیرند و کاری میکند که دریابند برای درک اقتصاد باید این را هم بفهمند که چرا متخصصان خودگماشتهی اقتصاد، یعنی اقتصاددانها، تقریبا همیشه به خطا هستند ... (برگرفته از مقدمه نویسنده کتاب)