درباره كتاب 'چهار ستاره: منتقد کوچک':
گلادیس از هفتسالگی آشپزی میکنه و دستپختش هم عالیه. اما پدر و مادر عاشق فستفود گلادیس اصلا از این موضوع خبر ندارند. وقتی که حادثهای کوچک در آشپزخانه رخ میدهد، پدر و مادر گلادیس نزدیک شدن او را به اجاق گاز ممنوع میکنند. او از این موضوع خیلی دلخوره، اما خیلی زود فرصتی پیدا میکنه که تلافی این کار رو دربیاره. یکی از معروفترین روزنامههای دنیا اشتباها با گلادیس تماس میگیره و از او میخواد که برای صفحه نقد رستورانهایشان مطلب بنویسد. اما گلادیس برای اینکه بتونه مطالبش را سر موقع به روزنامه برسونه و این رویاییترین شغل دنیا را برای خودش حفظ کنه، باید مشکلاتی را هم از سر راه خودش برداره ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"گلادیس گتسبی پشت پیشخان آشپزخانه ایستاد. مشعل دمندهی سنگین پدرش را با زحمت بلند کرد و لولهاش را روی فنجان سرامیکی نگه داشت. انگشتش را با احتیاط روی دکمهی آتش گذاشت. کافی بود آن را فشار بدهد تا کاستاردهای سادهی کوچکش ترد و خوشمزه شوند. درست در همیه لحظه، صدای کوبیده شدن در ماشین به گوشش خورد.
یکلحظه از ترس خشکش زد، ولی وقتی به ساعت نگاه کرد، خیالش راحت شد. ساعت 5:16 دقیقه بود. یعنی چهلوچهار دقیقه مانده بود تا والدینش از سر کار برگردند. در ضمن، سابقه نداشت آنها زودتر به خانه برسند. با خودش گفت، حتما صدای همسایههاس، و دوباره سر کارش برگشت.
گلادیس میدانست که این مشغل برای دسر درستکردن مناسب نیست؛ قد و قوارهاش خیلی بزرگتر از مشعلی بود که عکسش را توی کتاب "آشپزی برای تازهکارها" زده بودند. تازه، رویش علامت خطر بزرگی داشت و زیرش با خط درشت نوشته بود، "خطر، بهشدت آتشگیر!" با وجود این خیال نداشت فقط چون والدینش وسایل مناسب آشپزی نداشتند، از خیر تجربههای تازه در آشپزی بگذرد ..."