درباره كتاب 'گچ پژ':
مجموعه یادداشتهای کوتاه و طنزآمیز نویسنده که علیالظاهر پیشتر در وبلاگ او با عنوان "عصفور، حکایت یک جوان بالدار" منتشر شده است. یادداشتها اغلب در قالب مکاتبه و نامهنگاری و با بکارگیری لهجه تهرانی زمان قاجار، نوشته شدهاند و در هریک از آنها به موضوعهای اجتماعی روز گوشه و کنایههایی زده شده.
اولین یادداشت کتاب با این جملات آغاز میشود:
"همسایه تا حدودی محترم! جناب رحمتالله خان! سلام. بالاخره به برکت دوسیهسازی و زیرآبزنی و لاپورتهای ناجوانمردانه حضرتعالی، حجره گلفروشی ما را به بهانه نداشتن پروانه تخته کردند. عجالتا خانهنشینم. به عباره آخری، بخیه به آبدوغ میزنم. شاید هم به خدمت بلدیه درآمدم جهت اخته کردن گربههای طهران. علی ای حال، بالفعل بیکارم. لذا متصل فکر و خیال و ایده به ذهنم خطور میکند. قبل ناهاری، به مرگ فکر میکردم. به اعتقاد هندوها به تناسخ. فکریِ این قضیه بودم که - لو فُرِض - چنانچه تناسخی در کار بود، بهشخصه ترجیح میدادم تبدیل به پوست خیار سالادی شوم تا پوست موز ..."