درباره كتاب 'نشانه چهار':
دوشیزه مری مورستن هر سال از طریق پست، مروارید درشتی دریافت میکند که هیچ سرنخی در مورد فرستندهاش وجود ندارد. وقتی این فرستندهی اسرارآمیز از او تقاضای ملاقات میکند، هولمز و واتسن هم وارد ماجرا میشوند. مرگی وجشتناک و گنجینهای که ناپدید شده به تعقیبی جانانه در خیابانها به هنگام سپیدهدم و سپس در طول رودخانهی تیمز منتهی میشود...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"شرلوک هولمز بطریاش را از کنج پیشبخاری برداشت و سرنگ تزریق زیرجلدیاش را از جلد تیماج تر و تمیز آن بیرون آورد. با انگشتان لرزان بلند و سفید خود سوزن نازک را میزان کرد و آستین چپش را بالا زد. نگاهش اندیشناک لختی روی ساعد عضلانی و مچ درنگ کرد که از تعداد زیادی اثر تزریق سرتاسر سوراخ سوراخ و مجروح بود. عاقبت نوک تیز سوزن را در دستش فرو کرد، پیستون کوچک را رو به پایین فشار داد و بار دیگر در مبل مخملی فرورفت و از سر رضایت آه بلندی برآورد..."