درباره كتاب 'الفی اتکینز شجاع است (مجموعه داستانهای الفی اتکینز- جلد نوزدهم)':
الفی میداند که موجودات ترسناک وجود ندارند، اما دست خودش نیست و میترسد. او وقتی در خانه تنهاست از سکوت خانه میترسد. بابا که به خانه میآید دوباره به الفی یادآوری میکند که موجودات ترسناک وجود ندارند. او همچنین به الفی یاد میدهد تا هروقت که ترسید شعری را با خودش بلند، بلند بخواند. حالا الفی ماموریت پیدا میکند که تنهایی به زیرزمین تاریک خانه برود و تلمبه دوچرخه را از آنجا بیاورد. چراغ زیرزمین روشن نمیشود و همهجا تاریک است و صداهای عجیبی توی زیرزمین به گوش میرسد. اما هر بار الفی احساس میکند که میترسد شعری را که بابا یادش داده پیش خودش میخواند و زود ترس را فراموش میکند.