درباره كتاب 'مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است':
ماجراهای مادربزرگی هفتاد و هفت ساله، پزشکی پر شر و شور که همسایهها را به مرز جنون رسانده، با نوهاش السای هفتساله. السا عاشق ویکیپدیا و ابرقهرمانان است و در زندگیاش فقط یک دوست دارد: مادربزرگ. او با قصههای مادربزرگ و در عالم تخیل، مهیجترین حوادث را تجربه میکند. تا سرانجام مادربزرگ او را وارد بزرگترین ماجراجویی زندگیاش میکند. ولی اینبار در دنیای واقعی. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"داشتن یک ابرقهرمان حق تمام کودکان هفتساله است. بههمین راحتی. و هر کس نظر دیگری داشته باشد، عقلش درست کار نمیکند.
مادربزرگ السا که اینطور میگوید.
السا هفتساله است، یعنی در واقع تقریبا هشتساله. خودش هم میداند که در مقام یک دختر هفتساله، چندان خوب نیست، میداند که با بقیه فرق دارد. مدیر مدرسهاش میگوید، السا "باید خودشو هماهنگ کنه، تا بتونه با سایر بچهها بهتر کنار بیاد" و همسنوسالهای والدین السا معتقد هستند که او "نسبت به سنوسالش بسیار پخته است". السا میداند که این، فقط بیان مودبانهای است برای "نسبت به سنوسالش بسیار گستاخ است"، چون همیشه وقتی این حرف را به زبان میآورند که او اشتباهاتای را تصحیح کرده باشد، مثلا وقتی کلمهی "Deja vu" را اشتباه تلفظ کنند و یا فرق مفعول بیواسطه و باواسطه را ندانند ..."