درباره كتاب 'آخرین مستعمره (جنگ پیرمرد - کتاب سوم)':
جان پری از خدمت نظامی بازنشسته شده و حالا مباشر ارشد دهکدهای است در دنیای مستعمراتی و دورافتادهی هاکلبری. جان همراه با همسرش، جین ساگان، جنگاور سابق نیروی ویژه، مشغول مزرعهداری است و حل و فصل دعواهای مردم محلی و رسیدگی به دخترخواندهی نوجوانشان، زویی.
اما زندگی گذشته جان و جین رهایشان نمیکند تا به دنیای نظامیگری برگردند، هرچند اینبار در مقام رهبران یک مستعمرهی جدید انسانی که قرار است سازندگانش ساکنان بزرگترین سیارههای مستعمراتی انسان باشند. اما برخلاف همیشه هدف از ساخت این مستعمره اقتصادی نیست و همین هم باعث میشود ناخواسته پایشان به بازیهای سیاست میانستارهای کشیده شود، به کلاف سردرگمی از خیانت و توطئه و جنگ. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"از دنیاهایی برایتان بگویم که ترکشان کردم.
یکیاش همین زمین که همه میشناسند. زادگاه بشر است، هرچند در این برههی خاص از تاریخ آدمهای خیلی زیادی هم آن را سیارهی "زادگاه"شان نمیدانند - از زمان تاسیس اتحادیهی مستعمراتی، این بار به دوش سیارهی ققنوس افتاده که در جایگاه قوای هدایتگر بشر در توسعه و حفاظت از نژادمان در جهان نشسته. اما آدم به این راحتیها فراموش نمیکند از کجا آمده.
در این دنیا، اهل زمین بودن مثل آن است که آدم بچهی شهرستان باشد و سوار اتوبوس بشود و برود شهر و تمام بعدازظهر با دهن باز ساختمانهای بلند را تماشا کند. بعد به جرم حیرت از این دنیای شگفتانگیز و تازه که چنین چیزهایی در خود دارد، کسی جیبش را بزند ..."