درباره كتاب 'آنی شرلی در اونلی (مجموعه آنی در گرینگیبلز - کتاب دوم)':
این کتاب دوم از مجموعه ماجراهای آنی شرلی است، که در آن زندگی آنی از شانزده سالگی تا هجده سالگی پی گرفته میشود. در این دوره، آنی گرینگیبلز را ترک میکند تا به عنوان یک معلم در مدرسهای در اونلی تدریس کند. گیلبرت که در کتاب اول یکی از دشمنان آنی بوده، حالا یکی از دوستان خوب اوست و او هم در مدرسهای در مجاورت مدرسه آنی مشغول تدریس است.
آنی همچنان با کمک گیلبرت در خانه درس میخواند، بدون آنکه متوجه باشد گیلبرت دلباخته او شده و ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"در یکی از بعدازظهرهای ماه اوت، دختر شانزده و نیم سالهای قد بلند و باریکاندام، با چشمهای خاکستری، نگاهی جدی و موهایی که به قول دوستانش قهوهایرنگ شده بود، روی سنگ صاف جلوی خانهای روستایی در جزیره پرینس ادوارد نشسته بود. او میخواست چند بیت از شعرهای ویرژیل را معنی کند.
اما آن بعدازظهر تابستانی، با مه آبیرنگی که دامنههای درو شده را فراگرفته بود و باد ملایمی که میان درختان سپیدار هوهو میکرد و رقص چشمنواز شقایقهای وحشی قرمزرنگ که در گوشهای از باغ گیلاس، میان بیشهزار صنوبرها خودنمایی میکرد، برای خیالپردازی بسیار مناسبتر از خواندن شعرهای سخت ویرژیل بود. کتاب کمکم لیز خورد و روی زمین افتاد. آنی در حالی که چانهاش را به دستهای قلابشدهاش تکیه داده بود، به ابرهای پنبهایشکلی که بر فراز خانه آقای جی. ای. هریسون گرد آمده بودند، چشم دوخت و کیلومترها از دنیایی که در آن، یک معلم مدرسه میتوانست گوشهای از سرنوشت زمامداران آینده را شکل دهد و قلب و مغزهای جوان آنها را با هدفهای بلندپروازانه آشنا سازد، فاصله گرفت ..."