درباره كتاب 'اسرار دخمه جنی':
ماجرای ناپدید شدن اسرارآمیز دختران مدرسهی شبانهروزی "مادران لاساریتاس د سن خرباسیو" واقع در یکی از محلات قدیمی و اعیاننشین شهر "بارسلونا" نقطه آغاز ماجرایی است که طی آن پلیس آگاهی برای کشف و علتیابی مشکل، از یک زندانی با سابقهی بیماری روانی استفاده میکند و وی را در نقش کارآگاهی مجرب به کار میگیرد و از معمایی پیچیده پرده برمیدارد که پای فردی صاحبنفوذ را به میان میکشد و ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"ما برنده شده بودیم؛ لااقل آبرو نفروخته بودیم، با همه تاکتیکها و تکنیکهای هردمبیلی و تمرینات پدر درآر و خط و نشانهای من کسی در آفساید نمانده بود. همه چیز خوب پیش میرفت؛ حریف داشت از پا در میآمد. آن هم در یک صبح زیبای ماه آوریل، آفتابی و پر از گردههای خوش عطر گلهای بهاری، البته به گفتهی رادیو، درست همان وقت بد آوردیم: ابر شد و کاراسکوسا، شمارهی 13، که به عنوان دفاع چپ از او انتظار زیادی داشتیم، بر زمین افتاد و فریاد زد دستهایش به خون کسی آلوده نیست. هنوز بازجویی هم نشده بود، اما روح مادر فولادزرهاش در آسمانها، ولکن معامله نبود، هرچند او از اول خود را بیگناه میدانست. خوشبختانه به عنوان forward و داور وسط، گل وارد دروازه را off side دانستم، آن هم بعد یک هو و جنجال حسابی. میدانستم وقتی هردمبیل شد، گاوبندی هم مجازه ..."