درباره كتاب 'زندانی کازابلانکا':
زندانی کازابلانکا یک رمان عاشقانه و رمانتیک است.
داستان در مورد زنی است به نام مادام لیدیا که در محله ممنوعه زندگی میکند که از حدود متعارفی پایش را بیرون گذاشته و از آداب و مقررات که جامعه برای هر دسته از مردم معین کرده است پیروی نمیکند، به همین منظور پلیس گوشش را تیز میکند و همسایهها نجوی میکنند ... و باعث کنجکاوی اطرافیان میشود. مادام لیدیا مجازات میشود به خاطر گناهی که هرگز مرتکب نشده است.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"باد ملایم جنوب گلهای رنگارنگ باغ هتل "پالاس" کازابلانکا را به لرزه در آورده و عطر آنها را در فضا پخش میکرد. در تراس هتل روی یک میز، چهار گیلاس کریستال دیده میشد. در زیرسیگاری، یک سیگار برگ در میان یک سیگار ویرجینیا و یک سیگار روسی با لبهی مقوایی و یک سیگار ماریلند، آهسته میسوخت و دود معطر خود را در اطراف آباژور صورتی رنگ منتشر میکرد.
چهار ملیت مختلف در میان خاکستر پهلو به پهلو قرار داشتند. ما، سه مرد و یک زن بودیم. و سوال و جوابهای خود را مثل توپ تنیس با سرعت رد و بدل میکردیم. امریکایی و آلمانی با حرارت به سوالات من جواب میدادند و زن لهستانی با تبسمی شیرین در گوشهی لبهای قشنگ خود، ما را نگاه میکرد ..."