درباره كتاب 'تمساح غولپیکر':
تمساح غولپیکر شکموترین جانور در سرتاسر جنگل است که عاشق خوردن بچههاست! او از آن خالیبندهای نابکار است که خیال میکند با نقشههای پنهانی و کلکهای زیرکانهاش، راست راستی هوش سرشاری دارد. اما او به اندازهی دیگر حیوانات جنگل، باهوش نیست. آنها تصمیم دارند کلکها او را نقش بر آب کنند و به او درسی بدهند که هیچ وقت از یادش نرود. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"در بزرگترین و گلآلودترین رودخانهی آفریقا، دو تمساح سرهایشان را از آب بیرون آورده بودند. یکی از آن دو غولپیکر بود؛ اما آن یکی زیاد بزرگ نبود.
تمساح غولپیکر پرسید: "میدانی امروز دلم میخواهد ناهار چی بخورم؟"
آن یکی که زیاد بزرگ نبود، گفت: "نه، دلت میخواهد چی بخوری؟"
تمساح غولپیکر خندید و با این کار صدها دندان سفید و تیزش را نشان داد و گفت: "برای ناهار امروز، دلم میخواهد یک بچهی چرب و چیلی و آبدار بخورم."
آن یکی که زیاد بزرگ نبود، گفت: "من هیچ وقت بچهها را نمیخورم. من فقط ماهی میخورم."
تمساح غولپیکر فریاد زد: "هه هه هه! مطمئنم اگر همین الان یک بچهی چاق و چله آن طرف رودخانه شنا میکرد، میپریدی و یک لقمه چپش میکردی!" ..."