درباره كتاب 'گوسفندی که عصبانی بود، خیلی عصبانی':
برفی و پشمی توی یک چمنزار مشغول بازی هستند که برفی چشماش به یک سیب روی درخت میافتد. برفی سیب را نشون میکند تا اگر به زمین افتاد آن را بخورد. اما خوابش میبرد و وقتی بیدار میشود میبیند که پشمی زودتر سیب او را خورده. برفی خیلی از دست پشمی عصبانی میشود و پشمی هرکاری میکند تا او را آرام کند، موفق نمیشود. برفی آنقدر عصبانی میشود که روی سرش شاخ درمیآورد و آنقدر پا به زمین میکوبد که زمین دهن باز میکند و او داخل گودالی عمیق میافتد …
(گروه سنی مخاطب این کتاب در شناسنامه آن "الف و ب" درج شده)