داستان "شاهکار یک هکر" با این جملات آغاز میشود:
"باران شر شر میبارید و همچون آبشاری افشان و خاکستری رنگ بر سرتاسر هایدپارک فرومیریخت. نسیمی که از سوی غرب میوزید، آب باران را به داخل جوی آبی در حدفاصل درختان لخت بخش شمالی و جنوبی پارک، هدایت میکرد. مرد افسردهای که خیس آب شده بود، زیر درختان بیبرگ ایستاده و به نقطهی مقابل خود نگاه میکرد.
اینجا که او مینگریست، مدخل ورودی گراونرهاوس هتل بود که به سالن رقص و ضیافتهای آن میپیوست، مدخلی که در پرتو نور چراغهای متعدد سقفی و فلاشهای پیدرپی دوربینهای عکسبرداری نورباران شده بود. برخلاف محیط سرد، بارانی و نیمه تاریک پیرامون، داخل سالن هتل، گرم و دنج و خشک بود. زیر سایبان قوسی جلوی در ورودی، که محوطهای از پیادهرو را دربرمیگرفت، مستخدمین یونیفورمپوشی، حاضرآماده و چتر به دست ایستاده بودند تا بهمجرد آنکه اتومبیل مجلل یک ستارهی سینما جلوی آن متوقف میشد، بهسرعت جنبیده و در اتومبیل را برای پیاده شدن سرنشین متشخص آن باز کنند ..."