درباره كتاب 'ملکه ویکتوریا':
کتاب درباره زندگی دوشیزهای به نام "ویکتوریا" است که دست تقدیر او را به فرمانروایی انگلستان رسانید و او به عنوان ملکه کشور انگلستان و کشورهای متحد آن و سرزمینهای ماورای بحار - یعنی قلمرویی که در قرن نوزدهم و چند دهه از نیمه قرن حاضر، آفتاب در آن غروب نمیکرد - مدت شصت و چهار سال به فرمانروایی پرداخت. اگرچه این سالهای دراز، برای ملل تحت سلطه بریتانیای کبیر - یعنی بزرگترین دولت استعمارگر قرون اخیر - سالهای روشنی بشمار نمیرود، اما برای انگلیسیها - با ویژگیهای خود - عصر درخشانی محسوب میشود.
... این کتاب در سال 1347 خورشیدی توسط آقای ذبیحالله منصوری ترجمه و اقتباس شده و نخستین بار در سال 1364 به صورت کتاب منتشر شده است ... (برگرفته از مقدمه ناشر کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"روز بیست و چهارم ماه ژوئن سال 1819 میلادی با این که تابستان آغاز شده بود یک مه انبوه فضای لندن و قسمتی از شهرهای جنوب انگلستان را پوشانید و در خیابانهای لندن عبور وسائل نقلیه متوقف گردید چون رانندگان با این که برای اطلاع دادن بیکدیگر بانگ برمیاوردند باز نمیتوانستند از تصادم احتراز کنند و بهتر دیدند که کالسکههای کرایه و ارابهها را متوقف نمایند.
در همان روز، شاهزادهگان و شاهزاده خانمهای انگلیسی و رجال انگلستان ساعت یازده بامداد میباید بیکی از کاخهای لندن که دارای نمازخانه هم بود بروند تا این که در مراسم تعمید یک شاهزاده خانم نوزاد دوک دو (کنت) که او هم از شاهزادگان انگلیسی بود حضور بهم رسانند.
دو نفر از کسانی که آن روز باید در آن کاخ حضور بهم برسانند از برجستهترین رجال انگلستان بشمار میآمدند و یکی از آنها (جورج چهارم) ملقب به (وسواسی) نایبالسلطنه انگلستان بود و دیگری اسقف کلیسای انگلستان که در آن روز معمد محسوب میشد ..."