درباره كتاب 'تماشاخانه اساطیر: اسطوره و کهننمونه در ادبیات نمایشی ایران':
درباره اسطوره و کهننمونه کتابهای بسیاری در ایران نوشته و ترجمه شده است، چنانکه شاید این شاخه علوم انسانی از منظر منابع یکی از غنیترین و متنوعترین حوزههای تحقیقی بهشمار آید. اما در این میان، جای نمونهای کامل از خوانش اسطورهای و کهننمونهای بس خالی مینماید. نظریهها بسیارند و ذکر نمونههای اساطیری بسیارتر، اما واقعیت اینجاست که کمتر کسی به صرافت افتاده است تا این نظریهها و نمونهها را در حوزههای کاربردیتر و بهویژه بومیتر بیازماید. این فقدان بهخودیخود میتواند انگیزهٔ پژوهشی باشد که این کتاب حاصل آن است. شاید آن منابعِ بسیار و آن همه روایت آشنا و ناآشنا در چنین دست خوانشها و نقدهایی است که به نقطه سرانجام و کاربردی خود میرسند …
… چنین خوانشی شاید بتواند منشأ بسیاری از رفتارهای آمیخته با فرهنگ ما را چنان در گذشته اساطیریمان ردیابی کند، که گاه متعجب شویم و دریابیم که برای تغییر، حتی در سادهترین آموزههای فرهنگی، نمیتوان در جا راهحل ارائه کرد؛ بلکه باید به ریشهها بازگشت و از ریشهها آغاز کرد ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"لوی استروس جایی مینویسد:
"ارزش اسطورهای اسطوره، حتی از خلال بدترین ترجمانها و برگردانها نیز حفظ میشود. ذات و مفهوم اسطوره نه در سبک و سیاق آن، و نه در موسیقی کلامی یا ترکیبی است که با اجزا ایجاد میکند، بلکه ارزش اسطوره در قصهای است که میگوید."
از این نوشته استروس ساختارگرا میتوان چنین نتیجه گرفت که در فرایند اقتباس از اساطیر، این وضعیتهای داستانی هستند که منتقل میشوند و نه الزاما چگونگی روایت و جزئیات نهفته در تاروپودشان. شاید به این دلیل که در روایات اسطورهای، محور عمودی به مراتب قدرتمندتر و فراگیرتر از محور افقی است. کمتر روایت اساطیری میتوان یافت که از صافی فرهنگ شفاهی بگذرد و به کتابت درآید و همچنان ترکیبات کلامی و توصیفات شاعرانهاش را بهتمامی حفظ کند. یا به بیان بهتر، آنچه که در روایات مختلف از یک داستان اسطورهای واحد مشترک است همانا کنشهای اصلی است که در نگاهی کلی وضعیت داستانی را میسازد ..."