درباره كتاب 'جادوگری در شهر (مجموعه نایت ساید - کتاب 4)':
من جان تیلور هستم. در نایتساید کار میکنم؛ قلب تاریک لندن که همیشه ساعت 3 صبح است. جایی که انسان و غیرانسان میتوانند هوسهایشان را سیراب کنند. فقط اینجاست که حس میکنم در خانهام. شاید چون اینجا متولد شدم.
شغل من پیدا کردن هرچیزی است: آدمها، اشیا و ... اینبار قرار است حقیقت را درباره خاستگاه نایتساید بیابم.
خانم لاک مرا استخدام کرده تا پرس و جو کنم. اما هر چه بیشتر پیش میروم و بیشتر کشف میکنم، مسئله به نایتساید ارتباط نمییابد. بلکه به پرسش بزرگ زندگی خودم برمیگردد: مادر ناپدید شده من واقعا چه کسی یا چه چیزی بود؟
شغل و حرفه یک چیز است، دغدغههای شخصی چیز دیگر. قبلا به من هشدار داده بودند که کشف حقیقت درباره مادر عزیز سالخوردهام میتواند اتفاقی هولناک باشد؛ نه تنها برای نایتساید، بلکه برای کل هستی.
اما نمیتوانم از جستوجو دست بکشم. من جان تیلور هستم. یافتن گمشدهها هویت من را میسازد. کار من همین است. پیامدهایش برایم هیچ اهمیتی ندارد. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"شما میتوانید هر چیزی را در نایتساید پیدا کنید. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد و برعکس، اما من توصیه نمیکنم در حراجها شرکت کنید. مگر اینکه معده و اعصاب فولادین داشته باشید. من هم معمولا به حراج نمیروم، با وجود این که بیشتر مردم از مقاومت در برابرم میترسند و هر بار هم با گروهی از ارازل روبهرو میشوم
بههرحال، وقتی به عنوان یک کارآگاه خصوصی در نایتساید، این قلب جادویی و مخفی لندن، مشغول کار باشی، جایی که خدایان و هیولاها در کنار هم قدم برمیدارند و گاهی با هم در یک گروه کمکرسانی شرکت میکنند، آنوقت بیشتر پروندهها ناگزیر تو را به مکانهای نامطلوب میکشانند. سرپرست سالن حراج بزرگ نایتساید مرا استخدام کرد تا مراقب روابط شرکتکنندگان در حراج باشم و خریداران را در صف نگه دارم. به نظر ساده میرسد، که البته یک هشدار هم به حساب میآید. تاکنون هیچیک از کارهایم تا این حد ساده نبودهاند ..."