درباره كتاب 'امپراتور و بازی امپراتور':
کتاب به سالهای آخر حکومت هیلا سیلاسی، امپراتور حبشه میپردازد. سیلاسی در سال 1974، پس از 60 سال حکومت، با قیام تعدادی از افسران مخالف حکومتش، برکنار شد و پس از یکسال اسارت، بنا بر اعلام دولت انقلابی، در یکی از کاخهای خود درگذشت.
نویسنده با تعدادی از خدمتگزاران و کارگزاران حکومت سیلاسی مصاحبه کرده است. متن این مصاحبهها مطالب کتاب را تشکیل میدهد. اما کاپوشینسکی به روش معمول مصاحبهها را بصورت کامل در کنار هم قرار نداده، بلکه بخشهای کوتاه از مصاحبههای مختلف را مثل جورچین (پازل) کنار هم چیده است.
مصاحبهها پس از سقوط "امپراتور" انجام شدهاند. بنابراین مصاحبهشوندگان در صحبتهایشان همه به دورانی گذشته اشاره میکنند. آنها همگی جزو دستاندرکاران حکومتی برافتاده بودهاند، به همین خاطر نویسنده به نام هیچکدام از آنها اشاره نمیکند و هریک را با نام مخفف خطاب قرار میدهد.
مترجم همچنین به انتهای کتاب متن نمایشنامهای را افزوده که با الهام از کتاب "امپراتور" نوشته شده است.
در بخشی از کتاب از زبان یکی از خدمتگزاران "امپراتور" چنین آمده است:
"گ. ه. م.
بنده مامور تشریفات بلندپایهای بودم، اما پشت سرم میگفتند فلانی کوکوی اعلیحضرت همایونی است. علت آن بود که یکی از این ساعتهای سوییسی که کوکویی از آن بیرون میپرد و ساعت را اعلام میکرد، در دفتر کار امپراتور به دیوار آویزان بود. در ساعاتی که ذات امجد سرگرم امور پادشاهی بودند، من افتخار انجام وظیفهای مشابه آن ساعت را داشتم. وقتی، طبق تشریفات رسمی، هنگام آن میرسید که امپراتور از مشغلهای به مشغلهی دیگر بپردازند، بنده روبهروی ایشان میایستادم و چندین بار تعظیم میکردم. این اشاره بود به ساحت پرفراست ملوکانه که ساعتی به اتمام رسیده و موقع آن شده که ساعت دیگری را آغاز فرمایند.
ولنگاران، که در هر درباری یافت میشوند و خوششان میآید زیردستانشان را دست بیندازند، به شوخی میگفتند که شغل شریف من، و تنها علت وجودیام، دولا راست شدن است. درست است که من جز تعظیم، آن هم در دقایقی معین، در برابر ذات اقدس همایونی کاری نداشتم، اما اگر مقامم اجازهی چنین گستاخیای را میداد، به این حضرات جواب میدادم که تعظیمهای حقیر دستکم جنبهی تشریفاتی و کاربردی داشت، سودمند بود و به هدف دولت، یعنی به هدفی والا خدمت میکرد ..."