درباره كتاب 'یادداشتهای یک مرد زیادی':
کتاب حاضر شامل دو داستان "یادداشتهای یک مرد زیادی" و "نامهها" است. دلیل انتخاب این دو داستان اول نزدیک بودن فرم و مضمونشان به یکدیگر است. دوم بسیاری از منتقدین آثار تورگنیف معتقدند که داستان "نامهها" بزرگترین نقش را در توسعه مضمون "انسان زیادی" در آثار ادبی وی ایفا میکند. "نامهها" جزئیات و ویژگیهای خاصی از زندگی "انسانهای زیادی" را به تصویر میکشد که در دیگر آثار برجسته تورگنیف تعمیم مییابد. بهطور کلی این دو اثر بررسی روانشناختی و روشنفکرانه از جنبههای اخلاقی و روانی مضمون عشقاند. شخصیتهای اصلی در هر دو داستان که از دیدگاه اجتماع و از دیدگاه خود اشخاص در اصطلاح "زیادی"اند در جستوجوی عشق و معنای واقعی آنند. داستان "نامهها" از آن جهت که بازتاب دیدگاههای زنی است که در جستجوی این معنا با شکست مواجه میشود و از همین منظر تفکرش را درباره عشق بیان میکند، نقش مهمتری را دارد میباشد و شاید بتوان گفت بهرغم گذشت سالهای بسیار از این اثر، سخنان این زن در جامعه دیروزی همچنان اکنون نیز آشنا بهنظر میرسد ... (بخشی از مقدمه مترجم)
داستان "یادداشتهای یک مرد زیادی" با این جملات آغاز میشود:
"دکتر همین چند لحظهی پیش از اینجا رفت. بالاخره چیزهایی دستگیرم شد! آن قدرها زیرک نبود که بتواند این مسئله را پنهان کند. بله، من به زودی زود خواهم مرد.
زمانی که رودخانههای یخ زده دوباره جاری شوند، با بارش آخرین برف زمستانی احتمالا اینجا نخواهم بود ... به کجا خواهم رفت؟ خدا میداند! شاید به دریا. بسیار خوب!
اگر بمیرم، دیگر فصل بهار آغاز شده است. اما آیا دو هفته قبل مرگ، شروع به نوشتن کار احمقانهای نیست؟
اما چه اهمیتی دارد؟ چه چهارده روز، چه چهارده سال، چه چهارده قرن، چه فرقی دارد؟ تا ابد خواهند گفت مزخرفاتی بیش نیست، اما در چنین شرایطی نیز ابدیت خود مزخرفی بیش نیست. آه، فکر کنم در مسائل متافیزیک گرفتار شدهام و این نشانه خوبی نیست. ممکن است ترسیده باشم؟ بهتر است شروع کنم به تعریف کردن چیزی ..."