درباره كتاب 'دریغ از روبرو':
این مجموعه داستان قصههای کوتاه نویسنده که در فاصله سالهای 1355 تا 1365 نوشته شده را در برمیگیرد. نویسنده در این مجموعه به خلق فضای زندگی کارگری و پیشهوری روی میآورد و با کارکشتگی، این بخش از زندگی شهری را که مدتهاست در ادبیات داستانی معاصر ما نادیده گرفته میشود، با نگاهی صمیمی ثبت میکند. در جوامع سنتی، دوری از فضاها و مضامین مانوس و نزدیکی به فضاهای نامانوس بسیار دشوار و حتی خطرپذیر است. ادبیات کار و کارگری، از فضاها و مضامین مهجور در ادبیات داستانی ایران است که شاید دلیل آن، فقدان تاریخ شفاهی و کتبی از زندگی کارگران و شاید تفاوت خاستگاه طبقاتی نویسندگان با این فضاها بوده است. غلبهی نگاه داستانی بر دشواریهای روزمرهی این طبقه، خاستگاه و مدعای مجموعه داستان "دریغ از روبهرو" است. (با کمی تغییر برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
(این مجموعه داستان نخستین بار در سال 1378 توسط ناشری دیگر منتشر شده و چاپ حاضر اولین چاپی است که کتابسرای تندیس آن را منتشر میکند)
داستان "عکاسی" با این جملات آغاز میشود:
"نرمهباد پاییزی، برگهای زرد و پنجهوار توی پیادهرو را میسراند طرف جوی آب و برگها همراه لجن میرفتند طرف جنوب. بیشتر مغازههای دو طرف خیابان بسته بودند. رحمان با گامهایی بهوجدآمده، به عکاسی نبش کوچهی فرزانه نزدیک میشد. کت و شلواری تیره و گشاد تنش بود و عینک دودی زمختی به چشم زده بود.
جلوی عکاسی که ایستاد، از پشت جام شیشهی قدی ویترین، به تصویر سرزنده و شاداب چند مرد و کودک نگاه کرد. چهلساله مینمود با صورتی پاکتراش و پیشانی کوتاه ... با نگاهی دوباره به سر و لباس خود، لبخندزنان از پلهها بالا رفت. عکاس، بیآنکه چشم از دایره روشن جعبهی رتوش بردارد، گفت:
"فرمایش ..."
رحمان گفت: "عکس، عکس بگیرم."
عکاس، از قطرهچکانی، قطرهای زلال روی نگاتیو فیلم چکاند. پس از نگاهی گذرا به مشتریاش گفت:
"بفرمایید تو آتلیه." ..."