درباره كتاب 'داستانهای نیویورکر':
هفتهنامهی نیورکر به یکی از مهمترین و پرثمرترین نشریات زیربنایی فرهنگ آمریکا تبدیل شده است به طوری که در دوران فعالیت پربار خود توانسته است نویسندگان ارزشمندی چون سلینجر، جان آپدایک، ریموند کارور، شرلی جکسون و ... را به دنیای ادبیات معرفی کند.
مجموعهی حاضر دربردارندهی دوازده داستان کوتاه از دوازده نویسنده با ملیتهای گوناگون است.
امید است با بهرهگیری از سبک مدرن و در عینحال جسورانهی این نامآوران فرهنگ و ادب، دریچهای هرچند کوچک به دریای بیکران ادبیات روز ملل برای مخاطبان فارسیزبان گشوده شود. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان "ازدواج غیابی" نوشته میل ملوی با این جملات آغاز میشود:
"ویلیام پسر لاغر مردنی، دراز، خجالتی و دستوپاچلفتی دبیرستان بود. پیانو زدن تنها کاری بود که از او ساخته بود و بهخاطر همین استعدادش توانسته بود بین بچههای گروه موسیقی مدرسه بر بخورد و به مهمانیهای بچه باحالهای مدرسه دعوت شود. اگر پیانو زدن نمیدانست هیچوقت در خودش نمیدید که بتواند با آن آدمها قاطی شود. همیشه آرزو داشت در آینده فیزیکدان و یا نوازندهی پیانو شود. اگرچه تا آن زمان هنوز کسی ندیده بود که واقعا از این دو کار امرارمعاش کرده باشد. استاد موسیقیاش بیوهی ثروتمند یک کارمند سابق بانک بود که در خانهی مجللش پیانو تدریس میکرد و معلم فیزیکش در واقع مربی کشتی بود. اما ویلیام تخیلاتی دیگر در سر داشت ..."