درباره كتاب 'رسالهای در فیزیک فلسفی':
فیزیک فلسفی نه ترکیبی از فیزیک و فلسفه است و نه فیزیکی با پوششی از فلسفه. فیزیک فلسفی گویای یک نگرش و حکایت راهی فراموش شده در دل معارف بشری است. فیزیک فلسفی، حیات دوباره فلسفه در میان غوغای دانش معاصر است.
فیزیک فلسفی بازتعریف دانش است. آنجا که با فاعل شناسایی - یعنی انسان - درمیآمیزد و همه حوادث و برهمکنشهای جهان پیرامونش از نگاه او به عنوان ناظر دگرگون میشود. فیزیک فلسفی وقوف آدمی به "پرسشهای باقیمانده" است. فیزیک فلسفی گرچه معرفتی نوپا است، اما آن را باید یکی از کهنترین لایههای ناشناخته دانش بشری دانست. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
فصل اول کتاب با عنوان "فلسفه: آری یا نه" با این جملات آغاز میشود:
"بونخه در جایی مینویسد:
"کار مشکل این است که کار فلسفی خوب بکنیم و از آن مشکلتر اینکه از فلسفه دوری جوییم." اما این فلسفه چگونه فلسفهای است؟ به بیانی دیگر، نقطه آغاز این فلسفه چه مختصاتی دارد؟ فلسفه را نمیتوان "با علم و از علم آغاز کرد".
فلسفه را باید از فلسفه آغاز کرد و این تفاوت بنیادین فلسفه با سایر حوزههای معرفتی است. به بیان دیگر، در هریک از شاخههای معرفتی، چه در حوزههایی چون فیزیک و شیمی و چه درحوزهی علوم انسانی، هرچند هدفها و وظایف تفکیک میشوند، اما آغاز هریک از علوم بهنحوی ریشه در علمی دیگر دارد و همواره پرسشهایی مطرح شده که شاخهای از علم را به آغاز و آفرینش معرفتی دیگر پیوند داده است. تفکر فلسفی یک ضرورت است. فلسفه به مثابه مادهای خام برای آغاز محسوب میشود. پس فلسفه فقط و فقط از فلسفه آغاز میشود و فقط و فقط به فلسفه میانجامد ..."