درباره كتاب 'موشها و آدمها':
آنها هیچ شباهتی به هم ندارند، جورج ریزه میزه و فرز است و پوستی تیره دارد. لنی، مردی است درشت که مثل بچهها فکر میکند. با این همه آنها به دلیل تنهایی، غربت و بیکسی با هم مثل خویشاوندان هستند.
اما جورج هم نمیتواند از لنی در برابر فتنهگری زنی عشوهگر مراقبت کند و هم از نتیجه اطاعت بیقید و شرط او از خود بیخبر است. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)