درباره كتاب 'سکوت و داستانهای دیگر':
در مقدمه کتاب که به قلم "عمران صلاحی" نوشته شده میخوانیم:
"... خوشبختانه نویسنده داستانهای این کتاب احساساتی نمیشود و با خونسردی تمام مینویسد. چنین آرامشی هیجان ایجاد میکند. پشت سکون و سادگی نویسنده حرکت و حادثه پنهان است.
... از همه اینها که بگذریم، نویسنده نثری پاک و چالاک دارد. با همین نثر ورزیده به بیان تنهایی و بیپناهی انسان معاصر در دنیایی وهمآلود و هراسناک میپردازد ..."
داستان "سکوت" با این جملات آغاز میشود:
" "ساکت شو! فضولی موقوف! اینقدر غر نزن! جم نخور! بشین سرجات! لال شو! به تو چه مربوط! همینه که هست! خوب که چی؟! خودتو قاطی نکن! جلوی زبونتو بگیر! بهموقع حرف بزن! تو کار بزرگترها دخالت نکن! خفه، بمیر! لال شو! ساکت باش! سرت تو کار خودت باشه! اصلا اگر حرف نمیزدی میمردی؟!"
توی سرش همهمه بود. صداهای زیر و درهم. صداهای غیردوستانه و نامهربان. صداهای دور، خیلی دور. هزاران صدا که از گلوهایی ناپیدا بیرون میآمدند. صداهایی که از اول دنیا بودند و تا آخر دنیا هم باقی میماندند. صداهایی که ارزش سکوت را یادآور میشدند. صداهایی که با آنها بزرگ شده بود. توی خانه پدر. توی مدرسه. توی خانه شوهر. سر کار. توی خیابان. توی کوچه. صدا ... صدای سکوت ... درس اول مدرسه: ارزش خاموشی ... دردسر کلمه ... دردسر حرف زدن ..."