درباره كتاب 'درخت دستکشی':
در یک روز برفی، سارای پیر در ایستگاه اتوبوس پسر کوچولویی را میبیند که گوشهای تنها ایستاده و دستش را در جیب فرو برده است. سارای پیر همان شب دستکشی میبافد و از شاخهی درخت صنوبر آویزان میکند و این کار او کمکم تبدیل به یک بازی میشود. بچهها هر روز لا به لای شاخههای درخت دنبال دستکشهای جدید میگردند: دستکشهای راهراه، دستکشهای خال خالی و قلبقلبی، و بچهها هر روز دنبال قلب مهربانی میگردند که به دستها گرما میبخشد ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)