درباره كتاب 'یکی بود و یکی نبود':
کتاب مجموعه شش داستان است که در کتاب اصلی "یکی بود و یکی نبود" به چاپ رسیده. به همراه مقالهای با عنوان "پس از سی و سه سال" به قلم جمالزاده که سالها بعد از اولین انتشار "یکی بود و یکی نبود" آن را نوشته و در آن نویسندگان جوان را مخاطب قرار داده. همچنین کتاب شامل چندین مقاله درباره جمالزاده و "یکی بود و یکی نبود" و همچنین زندگینامه و فهرست اهم مقالات او است.
حکایت اول این مجموعه با عنوان "فارسی شکر است" با این جملات آغاز میشود:
"هیچ جای دنیا تر و خشک را مثل ایران با هم نمیسوزانند. پس از پنج سال در به دری و خون جگری هنوز چشمم از بالای صفحه کشتی به خاک پاک ایران نیفتاده بود که آواز گیلکی کرجیبانهای انزلی به گوشم رسید که "بالام جان، بالام جان" خوانان مثل مورچههایی که دور ملخ مردهای را بگیرند دور کشتی را گرفته و بلای جان مسافرین شدند و ریش هر مسافری به چنگ چند پاروزن و کرجیبان و حمال افتاد. ولی میان مسافرین کار من دیگر از همه زارتر بود چون سایرین عموما کاسبکارهای لباده دراز و کلاه کوتاه باکو و رشت بودند که بهزور چماق و واحد یموت همبند کیسهدشان باز نمیشود و جان به عزرائیل میدهند و رنگ پولشان را کسی نمیبیند. ولی من بختبرگشته مادرمرده مجال نشده بود که کلاه لگنی فرنگیم را که از همان فرنگستان سرم مانده بود عوض کنم و یاروها ما را پسر حاجی و لقمه چربی فرض کرده و "صاحب، صاحب" گویان دورمان کرده بودند و هر تکه از اسبابهایمان مابهالنزاع ده راس حمال و پانزده نفر کرجیبان بیانصاف شد و ..."