درباره كتاب 'ماجرای کلمه های گم شده':
معلم جدیدی به مدرسه میآید و در اولین روز درس ترکی از بچهها میخواهد که هرکدام روز بعد معنی اسمشان را در دفترشان بنویسند و برای او بیاورند. روز بعد اغلب بچهها نتوانستهاند معنای اسمشان را پیدا کنند بنابراین معلم آنها را راهنمایی میکند تا به کتابخانه بروند و با استفاده از لغتنامه معنی اسمشان را پیدا کنند. اما وقتی تعدادی از بچهها به کتابخانه میروند متوجه میشوند که صفحات کتابهای لغتنامه به تدریج سفید شده و بسیای از لغات دیگر در هیچکدام از لغتنامهها دیده نمیشوند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"همه چیز با آمدن معلم جدید درس ترکی شروع شد. معلم جدید به همهی معلمهایی که تا آن روز دیده شده بود، فرق داشت. لاغر، استخوانی، با صورتی پر از چین و چروک. یک پیرمرد به تمام معنای واقعی. قیافهاش خیلی عجیب بود. اولین چیزی که توجه بچههای کلاس را جذب کرد، عینک درشت با شیشههای تهاستکانی و یک کتاب کلفت بود که معلم جدید زیر بغل زده بود.
معلم جدید مثل همهی معلمهای جدید دیگر، وقتی وارد کلاس شد، اولین کاری که کرد، معرفی خودش بود.
"اسم من شاهین ایپکچی است."
بعد به صورت تکتک بچههای کلاس نگاه کرد.
"میدانید معنی شاهین یعنی چه؟ شاهین اسم یک پرنده است. ایپک هم یکجور نخ است که کرمهای ابریشم آن را تولید میکنند. ایپکچی یعنی کسی که کارش فروش ایپک است."
معلم جدید فقط همینها را گفت و رفت سر درس. برای مثال نگفت قبلا در کدام شهر بوده، کدام مدرسه درس میداده، چرا به این مدرسه منتقل شده، چند ساله است، چند تا بچه دارد. تقریبا همه بچههای کلاس میخواستند این چیزها را بدانند ..."