درباره كتاب 'بیمارستان خطرناک (مجموعه ماجراهای بچههای بدشانس - کتاب هشتم)':
بودارها در این کتاب سر از بیمارستانی در میآورند که معلوم میشود رئیس آن کنت الاف است. آنها بدون آنکه کسی متوجه شود شروع به کار در یکی از بخشهای بیمارستان میکنند. اما خیلی زود شرارتهای کنت الاف دوباره شروع میشود و بچهها پشت سر هم دچار بدبیاری میشوند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"دو علت میتواند وجود داشته باشد که یک نویسنده جملهاش را با یک "stop" تمام کند که با حرف بزرگ نوشته شده باشد، همانطور که روی تابلوی راهنمایی "ایست" مینویسند STOP. اول اینکه شاید او دارد یک تلگراف مینویسد STOP. تلگراف یک پیغام است که به صورت رمز در میآید تا از طریق سیم فرستاده شود STOP. در یک تلگراف لغت "stop" اگر با حروف بزرگ نوشته شود به معنی پایان یک جمله است STOP. دلیل دیگری که نویسنده ممکن است به خاطر آن در پایان جملهاش با حروف بزرگ بنویسد "stop" این است که به خوانندگانش هشدار دهد کتابی که دارند میخوانند آنقدر مصیبتبار است که بهتر است همینجا "ایست" کنند و ادامه ندهند STOP. برای مثال، همین کتابی که در دستتان است شرح بخش غمانگیزی از زندگی دردناک ویولت، کلاوس و سانی بودلر است و اگر عاقل باشید همین الان بدون اتلاف وقت، آن را میبندید، زیر بغلتان میزنید، از یک کوه بلند بالا میروید، و وقتی به قله رسیدید با تمام قدرت آن را ته دره پرتاب میکنید STOP. هیچ دلیل عاقلانهای وجود ندارد که حتی یک کلمهی دیگر از این کتاب را بخوانید، چون آنقدر بدشانسی و جنایت و اندوه در کمین بودلرهای یتیم نشسته، که با خواندن آن ممکن است به خیابان بدوید و سرتان را بکوبید به یک تابلوی "ایست" STOP ..."