درباره كتاب 'صداهایی از چرنوبیل: تاریخ شفاهی یک فاجعهی اتمی':
کتاب دنیای پس از فاجعهی چرنوبیل را روایت میکند، نه خود چرنوبیل را. این کتاب میگوید انسان چگونه با واقعیتهای نوینی که روی داده و جاری است، اما هنوز برایش مفهوم نیست و ناشناخته مانده است، کنار میآید و بعد از فاجعهی چرنوبیل، دانش نوینی پیش رویش گشوده میشود که برای همهی بشریت مفید است. این انسانها در حقیقت جنگ جهانی سوم را تجربه کردهاند ... جنگ هستهای ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
" "نمیدانم از چه بگویم ... از مرگ یا عشق؟ شاید هم این دو، پدیدهای یگانه است ... از چه؟
... بهتازگی با هم پیمان زناشویی بسته بودیم. هنوز در خیابان دست در دست هم میگشتیم، حتی در فروشگاهها ... همهجا با هم بودیم. به او میگفتم: "دوستت دارم"، اما هنوز از عمق و شدت واقعی عشقم به او بیخبر بودم ... تصور روشنی از آن نداشتم ... در طبقهی دوم خوابگاه کارکنان ادارهی آتشنشانی زندگی میکردیم؛ محل کار همسرم ... آنجا علاوه بر ما، سه زوج دیگر هم زندگی میکردند و همهی ما فقط یک آشپزخانه در اختیار داشتیم. در طبقهی اول اتومبیلهای آتشنشانی پارک میشدند. اتومبیلهای سرخ آتشنشانی ... معمولا از برنامهی کاری روزمرهی همسرم خبر داشتم؛ کجاست، با چه کسی است؟ نیمههای شب سروصدایی شنیدم. فریادهایی به گوش میرسید. از پنجره بیرون را نگاه کردم. متوجه شد و گفت: "پنجره را ببند و بخواب، چیزی نیست. در نیروگاه حریقی روی داده، باید بروم. خیلی زود برمیگردم." ..."