داستان با این جملات آغاز میشود:
"مامور حراست سراسیمه از اتاقک نگهبانی مقابل پاترول مشکی پرید و فریاد زد: آی! کجا آقا؟ سرتو انداختی پایین همین طوری میری؟
پسرجوانی با موهای وزوزی سرش را از پنجره ماشین بیرون آورد: داداش بیزحمت این میله رو بده بالا ... قبلا هماهنگ شده …
- با کی؟ ... کارتون چیه؟
- قراره یه فیلم راجع به سازمان شما بسازیم ... جا زیاده ... اگه بخواین شما رو هم بازی میدیم …
- من خودم یه پا فیلمم! ... مجوزتون کو؟
- میاریم، میاریم، خیالتون راحت ... حالا اول بذارین بریم تو بعدا میاریم …
مامور با عصبانیت در ماشین را باز کرد: بیا بیرون ببینم ... بچه گول میزنی؟! به به! ... شلوار جین هم که پوشیدی بلوزت هم که آستین کوتاس! ... به چیه تو مجوز دادن! ... تو ماشین قایم شدی فکر کردی نمیبینمت شیطون؟ ..."