درباره كتاب 'لینالونا':
صبا توی حیاط، کنار حوض نشسته است و مشغول نوشتن در دفتر خاطراتش است. ناگهان پرندهی بزرگی در حیاط بر زمین مینشیند. بر پشت پرنده آدم کوچولویی نشسته بود با موهای آبی سیخسیخی. آدم کوچولو از صبا میپرسد که چه مینویسد و آیا میشود آنچه را نوشته برایش بخواند. صبا میگوید که نمیشود، چون نوشتههایش خصوصی است.
بعد آدم کوچولو روسری صبا را نشان میدهد و میپرسد: "تو مو نداری؟" صبا پاسخ میدهد که چرا او مو دارد. آدم کوچولو از صبا میخواهد موهایش را ببیند، اما باز صبا به او میگوید که نمیشود و این هم یکجورهایی خصوصی است!
آدم کوچولو به همراه پرندهاش میرود. اما روز بعد صبا نامهای از او دریافت میکند که در آن داستان خودش را برای صبا نوشته. او که نامش لینالونا است در میان مردمش در میان جنگل کاج زندگی میکند. مردم او همه موهایی قرمز دارند و به همین خاطر چون موهای او آبی است همیشه از او تعریف میکنند و میگویند "چه موهای قشنگی داری!" اما لینالونا دلش میخواهد بقیه او را بخاطر چیزهای دیگری دوست داشته باشند. مثلا برای اینکه مهربان است. یا اینکه بخاطر زرنگیاش …
(مخاطب کتاب گروه سنی "ب" در نظر گرفته شده)