درباره كتاب 'بریده':
کالی خودش را میبرد، نه خیلی عمیق، نه آنقدر عمیق که بمیرد. ولی آنقدر عمیق که درد را احساس کند. آنقدر عمیق که بتواند از درون فریاد بکشد.
حالا او در "موسسه کاجهای دریایی" بستری است، موسسه اقامتی درمانی که پر است از دخترانی با مشکلات روانی مختلف. کالی نمیخواهد با دیگران ارتباط برقرار کند و نمیخواهد با کسی کاری داشته باشد. حتی حرف هم نمیزند. ولی کالی تا کی میتواند به سکوت خود ادامه دهد ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"تو میگویی که من باید حرف بزنم. خم میشوی و جعبه دستمال کاغذی را جلویم میگیری و صندلی چرمی مشکیات صدای عجیبی میدهد، انگار که موجودی زنده باشد؛ مثل گاوی که قبل از کشته شدن تبدیل شده به صندلی چرمی اتاق یک روانشناس در بیمارستانی روانی!
پاهایت را روی هم میاندازی و جورابشلواریات خشخشی میکند. میپرسی: "یادت هست ماجرا چطوری شروع شد؟"
خوب یادم هست ..."