درباره كتاب 'بوطیقای جهالت: گرفتاریهایی که آدمیزاد با خودش، دیگری و جهان دارد':
تمام نوشتههای این کتاب، نوشتههای بعد از دوران روزنامهنگاری نویسندهاند. نوشتههای دوران بازنشستگی؛ دورانی که دیگر نه تحریریهای برای نویسنده باقی مانده بود، نه تایپیست و ویراستاری، و نه رفیقی که قبل از انتشار بدهی مطلبت را بخواند و گوشههایش را سوهان بزند. دوران لمیدن روی کاناپه قهوهای و چای نوشیدن و رها شدن در حسرت روزگاری که بود، یا روزگاری که ما خاطرهاش را برای خودمان آراستهایم تا شرمسار امروزمان نباشیم. دوران آغاز "نمیدانمها". دوران رنگ باختن تمام پاسخهایی که زمانی گمان میکردهای برای پرسشهایت داشتهای. دوران درک اهمیت بنیادین نقش "جهل". راستی یک نکته، از هیکل کتاب نترسید. میتوانید هروقت حوصله کردید بازش کنید، سه چهار صفحه بخوانید و بگذارید برای بعد. یادمان نرود، این یک کتاب نیست. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
اولین یادداشت کتاب با این جملات آغاز میشود:
"با رفتن هر آدمی، بخشی از کیفیت سبک زندگی ما تغییر میکند. چیزی به نام تنهایی ناب وجود ندارد، لااقل در این جهان وجود ندارد. ما و شخصیت و رفتار و سبک زندگیمان، چیزی نیستیم جز انتگرال اجزایی که تکهتکه از اینور و آنور، از اینجا و آنجا، از عمرو و زید، خواسته و ناخواسته، در ما جمع شده است.
بسیار پیش میآید که میبینیم حتی در خلوتترین خلوتهامان هم زمزمهها و فکرهایمان، متاثر از "دیگریِ" بهظاهر فراموششدهای است که روزگاری پیش، چند صباحی را با او سپری کردهایم اما دقیقا در همان لحظه، در همان لحظهای که "صورت" زندگیمان تغییری نکرده، یادمان میافتد که دیگریِ موردنظر، در آن روزگار کذایی، چقدر پررنگتر و کاریتر حضور داشته در کالبد زندگی ..."