درباره كتاب 'هواخواه':
راوی داستان یک نیمهویتنامی-نیمه فرانسوی بینام است. او مرور خاطرات خود را از سال 1975 آغاز میکند. زمانی که به عنوان یک جاسوس کمونیستها در ویتنام جنوبی فعالیت میکرده. او که تحصیلکردهی غرب است با قطعی شدن سقوط سایگون به آمریکا میگریزد و خواننده را همراه خود به لسآنجلس میبرد، از فعالیتهای خودش به عنوان یک مشاور سینمایی در فیلیپین میگوید و بالاخره از بازگشت و زندانی شدنش در ویتنام ...
کتاب که برنده جایزه پولیتزر سال 2016 بوده، به قول منتقدی ویتنامی، برای اولینبار امکان اینکه آمریکاییها با نگاهی خلاف آنچه که در فیلمهای هالیوودی از جنگ ویتنام تصویر میشود به واقعه تاریخی نگاه کنند، فراهم میکند.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"من یک جاسوسم، یک مامور مخفی، یک ترسانند، مردی با دو چهره. شاید تعجببرانگیز نباشد ولی من همچین مردی هستم؛ با دو ذهن. موجودی جهشیافته و درکنشده از یک کتاب کمیک یا یک فیلم ترسناک نیستم، هرچند برخی با من همچین برخوردی داشتهاند. بهسادگی توانایی دیدن هرگونه مشکلی را از دو جنبه دارم. گاهی اوقات خود را تحویل میگیرم که این یک استعداد است و یا اینکه باید اقرار کنم این خصیصه که به ذاته کماهمیت محسوب میشود، ولی احتمالا تنها استعدادم هست. وقتی دربارهی این موضوع فکر میکنم که چطور نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم و دنیا را این شکلی نبینم، از خودم میپرسم آیا واقعا میتوان این توانایی را استعداد نامید یا نه ..."