درباره كتاب 'تیپ اشباح (جنگ پیرمرد - کتاب دوم)':
"تیپ اشباح" لقب سربازان ویژهی نیروی دفاعی مستعمرات است، گروهی از سربازان نخبه که از دیانای مردگان میسازند و به بهترین سربازهای ممکن برای سختترین عملیاتها تبدیلشان میکنند. جوان و سریع و قدرتمندند و به وسواسها و دغدغههای ذهنی و اخلاقی انسانهای معمولی مبتلا نیستند.
کیهان جای خطرناکی برای بشر است و قرار است از این هم خطرناکتر بشود. سه نژاد بیگانه برضد انسان متحد شدهاند تا مانع توسعهطلبی و قدرتگیری ما در فضا شوند. عامل اتحادشان: دانشمند نظامی خائن، چارلز بوتین، که از بزرگترین اسرار ارتش انسان با خبر است.
یاد دیراک تنها انسانی است که میتواند جوابی برای سوالهای بشر در این مورد پیدا کند ... او هم از تیپ اشباح است، اما دیانای او را از بوتین گرفتهاند و محتویات ذهن بوتین را در مغزش سوار کردهاند. یارد باید بتواند به خاطرات بوتین دسترسی داشته باشد، اما این خطر هست که خود او هم خیانت کند.
اتحاد بیگانهها آمادهی حمله به بشر میشود و بعضی از آنها حتا نقشهی بدتری در سردارند ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"کسی متوجه سنگ نشد.
دلیل خوبی هم داشت. سنگی عادی بود؛ یکی از میلیونها تکه سنگ و یخ شناور در مدار سهموی دنبالهداری کوتاهدوره که مدتها پیش مرده بود و به بقیهی خردهریزهای احتمالی باقیمانده از آن دنبالهدار خاموش شباهت داشت. کوچکتر از بعضی سنگها بود و بزرگتر از بعضی سنگهای دیگر، اما در نمودار کلی سنگهای آسمانی هیچ وجه ممیزهای نداشت. اگر دست بر قضا (ولو به احتمال بسیار اندک) شبکهی پدافند سیارهای آن را کشف میکرد، بررسی مختصری میکرد که نشان میداد سنگ از جنس سیلیکات است و مقداری سنگهای معدنی دیگر. به بیان دیگر: سنگی نهچندان بزرگ که بعید است آسیب خاصی بزند ..."