درباره كتاب 'علم':
آیا علم میتواند حسی از کمال به زندگی ما ببخشد؟ آیا میتواند کلیت چیستی انسان بودن را توضیح دهد؟ ایمان پایدار ما به پیشرفت علمی، چه چیزی را دربارهی ما به مثابهی یک "نوع" بیان میکند؟ نویسنده کتاب در پاسخ به این پرسشها طیف گستردهای از تاریخ علم و دین را از ارسطو و اتمگراها تا داوکینز و نوداروینگراها میکاود و به دقت بررسی میکند که علم چیست، هدفهایش چگونه در گذر سالیان دگرگون شدهاند، و دین و در سالهای اخیر خداناباوری، چه نقشی در پیشروی آن داشتهاند. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"پشتیبانی از علمپژوهی، بیشتر به دلیل امکاناتی است که علم فراهم میآورد نه اینکه علم بالفعل چه میکند. در واقع، کار بالفعل علم، فیالجمله دشوار، ملالانگیز، خطرناک، و گاه از نظر اخلاقی مشکوک مینماید. با این همه، نظرسنجیهای پیدرپی نشان میدهد علم، در همهی شاخههایش، از جمله پژوهشهای بنیادی بدون هدفهای خاص سیاستگذاری شده، از پشتیبانی نیرومند همگانی برخوردار است. این تازه بهرغم ویرانیها و مخاطراتی است که به نام "علم" تنها در همین صد سال گذشته بر گیتی بار شده است. در نبود بسیار از پیشرفتهترین علوم طبیعی و اجتماعی، جنگ هوایی، پایش مردم، براندازی سراسری، سترونسازی اجباری، اتاقهای گاز، تهدیدات اتمی، تاراج محیط زیست، یا گرمایش کرهی زمین را نداشتیم. عامهی مردم شاید با نظریهها و حقایق بنیادین علم آشنا نباشند ولی بیگمان به حقایقی که هماینک برشمردم آگاهند. با این همه، ایمان عوام به علم چنان شکوفنده است که رشک هر دینی است؛ ایمانی که پایبندی به آن، معمولا مستلزم نوعی آشنایی و درگیری با آموزشهای مربوط است ..."