درباره كتاب 'مقررات':
کاترین دوازده سال دارد و برادر هشت سالهاش دیوید، به بیماری اوتیسم مبتلاست. کاترین از کارهای دیوید خجالت میکشد، مقرراتی برای او وضع میکند: "موقع غذا خوردن دهانت را ببند!" یا "اسباببازیهایت را توی آکواریم نینداز!" اما این وضع تا کی قابل تحمل است؟ (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"زود باش دیوید.
آستین لباسش را ول میکنم چون شاید پاره بشود. کوچکتر که بود، وقتی کاری برخلاف میلش بود زورم بهش میرسید و میتوانستم او را با خودم بکشم و ببرم، اما حالا هشت سالش شده و قویتر از آن است که بتوانم به زور دستش را بکشم.
در جلویی را باز میکنم و آهی میکشم. اولین روز تعطیلات تابستانیام، اصلا شبیه آن چیزی نیست که فکرش را میکردم. خیال میکردم هوا گرم میشود و میتوانم بالزدن مرغهای دریایی را در آسمان آبی تماشا کنم اما آسمان ابری است و هوا مرطوب. با این حال دلم نمیخواهد ژاکتم را از روی جالباسی جلوی در بردارم.
دیوید با آن چشمهای قهوهای و نگاهی که انگار در جای دوری سیر میکند، میپرسد: "چتر؟"
مهم نیست. زود باش. مامان گفت بنشین توی ماشین ..."