درباره كتاب 'خطر ماقبل آخر (مجموعه ماجراهای بچههای بدشانس - کتاب دوازدهم)':
بچههای خانواده بودلر در این داستان قدم به یک هتل میگذارند و در آن به عنوان پادو مشغول به کار میشوند. اما ماموریت اصلی اونها این است که از مسافرین هتل جاسوسی کنند و اطلاعات جمع کنند تا بتوانند اعضای گروه V.F.D. و همچنین دشمنان این گروه را در بین مسافرین هتل شناسایی کنند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"بعضیها میگویند دنیا شبیه برکهای آرام است که هر وقت کسی کوچکترین کاری انجام میدهد، مثل این است که سنگی را به داخل آن انداخته باشد، که باعث میشود موجهای کوچکی روی سطح آن بهوجود بیایند که به شکل دایرههایی آرام آرام در همه جای برکه پخش میشوند و به این ترتیب هر کار کوچکی همهی دنیا را لااقل کمی تغییر میدهد. اگر این حرف درست باشد، کتابی که دارید میخوانید یکی از بهترین چیزها برای انداختن به داخل یک برکه است. با این کار، هم انسانها را از یک داستان وحشتناک نجات میدهید، هم باعث پنهان شدن اسراری حیاتی در عمق یک برکه میشوید که کمتر کسی به ذهنش میرسد آنجا را جستجو کند، و هم موجهایی بهوجود میآورید که شاید بتواند دنیا را تغییر دهد و کمی بهتر از این که هست بکند. داستان دردناک بودلرهای یتیم جایش در اعماق تیرهی برکه امن خواهد بود و شما هم با نخواندن این کتاب اندوهبار شادتر خواهید بود و در عوض میتوانید به حبابهایی که پس از فر روفت کتاب در برکه به سطح آب میآید خیره شوید ..."