درباره كتاب 'غرور گمشده، عشق و مرگ در اردن امروزی':
داستان به قتلهای ناموسی در کشور اردن میپردازد. نورما و دالیا دو دوست صمیمی هستند که با یکدیگر کار میکنند. دالیا عاشق پسر جوانی میشود که مسیحی است. اما وقتی خانوادهاش از این مساله مطلع میشوند او را بخاطر این گناه به قتل میرسانند. حالا جان نورما هم در خطر است. چون خانواده دالیا فکر میکنند که مسبب دوستی دالیا با پسر مسیحی نورما بوده است ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"اتاق کهنه و نامرتب پشت سالن آرایشگاه مختلط زیاد توی چشم نبود. نشانههای فرسودگی بیست ساله بر دیوارهایی که زمانی سفید بودند لک انداخته بود و کاشی کف اتاق که زمانی رنگ تند بژ خاکی آن میدرخشید، اکنون زرد-خاکستری مات شده بودند. کاناپهی قهوهای کثیف و از ریخت افتادهی سمت راست به پیرمرد زهوار دررفتهای میمانست که به مرور زمان آبلهرو هم شده بود. ولی بهترین دوستم، دالیا، و من، ارزش واقعی اتاق را میدانستیم. آنجا برایمان یک معبد و یک پناهگاه بود، تنها جایی که خلوت میکردیم و آزاد بودیم تا در اسرار، امید و رویا و ناامیدیهایمان شریک بشویم.
آن کاناپه همانی بود که در سیزده سالگی بر آن نشستیم و پیمان بستیم که هیچکس و هیچچیز هرگز نتواند دوستی ما را به هم بزند. ما که مثل دو خواهر بودیم، با فاصلهی چند ماه در 1970 به دنیا آمده و در ناحیهی جبل حسین امان، همسایهی نزدیک هم بودیم. تقریبا از سه سالگی در پارک محلی یکدیگر را میدیدم و کمابیش بیدرنگ دوستان جداییناپذیری شدیم. علیرغم مذهب متفاوت ما - آنها مسلمان و ما کاتولیک بودیم - موانع رو به رشدی پیش رویمان بود که همبستگیهای خواهرانهای را بین ما تقویت میکرد ..."