بخريد و بخوانيد ...
سرانجام آیشا
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

سرانجام آیشا

(Ayesha at Last)
نویسنده: ازما جلال‌الدین (Uzma Jalaluddin)
ترجمه: فیروزه مهرزاد
ناشر: ستاک
سال نشر: 1399 (چاپ 1)
قیمت: 59000 تومان
تعداد صفحات: 347 صفحه
شابك: 978-600-8883-41-8
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 1 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'سرانجام آیشا':

آیشا شمسی برای رسیدن به موفقیت، کارهای زیادی باید انجام دهد. اما فعلا رویایش برای شاعر شدن را کنار گذاشته و مشغول تدریس شده تا بتواند بدهی‌های خود را به دایی ثروتمندش پرداخت کند.

او با خانواده‌ای زندگی می‌کند که همیشه به او یادآوری می‌کنند دختردایی جذابش، حفصه، حدود صد پیشنهاد ازدواج را رد کرده است.

اگرچه آیشا احساس تنهایی می‌کند، اما با ازدواج سنتی هم موافق نیست. آیشا مجذوب کسی می‌شود که باهوش، خوش‌قیافه و به همان اندازه سنتی و قضاوت‌گر است. آن مرد به انتخاب‌های او به دیده‌ی تحقیر نگاه می‌کند و طوری لباس می‌پوسد که انگار متعلق به قرن هفتم است. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"در فکر بود امروز او را می‌بیند یا نه.

خالد میرزا برای خوردن صبحانه پشت پیشخوان آشپزخانه‌ی روشن نشست، پاهای بلندش تقریبا روی زمین دراز می‌شد. ساعت هفت صبح بود. نگاهش را هدفمند به پنجره دوخته بود، پنجره‌ای که بهترین دید را به مجتمع شهری آن طرف خیابان داشت.

صبوری‌اش جواب داد.

زن جوانی با روسری بنفش، بلوز دکمه آبی، کت و شلوار مشکی در حالی که کیفی پارچه‌ای و لیوان سرامیکی دسته‌دار قرمزی را در دست داشت، از پله‌های خانه وسطی پایین دوید. سکندری خورد، ولی خودش را نگه داشت و جلوی سدان قدیمی‌اش متوقف شد. لیوان را روی کاپوت ماشین گذاشت و قفل در را باز کرد.

از دو ماه پیش، زمانی که خالد به آن همسایگی نقل‌مکان کرده بود، بارها او را دیده بود، همیشه با یک لیوان سرامیکی در دست، عجله داشت. او زنی ریزه میزه بود با صورتی گرد و لبخندی رویایی، پوستی برنزه و درخشان داشت که در صبح ماه دلگیر مارس می‌درخشید.

خالد به خود یادآوری کرد: مهم نیست در روسری بنفش چقدر گیرا است، خیره شدن به زنان درست نیست.

بااین حال ثانیه‌ای بعد نگاه مشتاقش به او برگشت. او خیلی زیبا بود ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!