درباره كتاب 'دور دور پسرهاست':
در این کتاب از ماجراهای دخترها و پسرها، در واقع هاتفوردها و مالویها بیشتر از آنکه با هم دعوا کنند یا برای همدیگر تله بگذارند با یکدیگر همکاری میکنند! ادی و جیک، هر دو در تیم بیسبال مدرسه بازی میکنند و جیک تصمیم میگیرد برای نفع تیم هم که شده، با ادی تمرین کند تا مشکلات بازیاش برطرف شود.
کارولین هم پس از ماجراهایی موفق میشود والی را راضی کند تا با او در نمایشنامهی مدرسه همبازی شود و ... ماجراهای بچههای این دو خانواده با همدیگر همچنان ادامه دارد.
داستان با این جملات شروع میشود:
"والی هاتفورد دو کارت بیسبال از کشوی میزش بیرون آورد - یکی عکس "درک جتر" و دیگری "الکس ردریگز" - و آنها را در جیب کاپشنش گذاشت. این کارتها را ماه پیش جیک به او داده بود چون از هرکدام دو تا داشت. اما والی میخواست کارتها را در مدرسه با یک جعبه سحرآمیز عوض کند؛ جعبهای که وقتی سکه بیست و پنج سنتی را در آن میانداختی، تبدیلش میکرد به سکه پنجاه سنتی.
وقتی از پلهها پایین آمد و کاپشنش را روی پشتی صندلی آویزان کرد، متوجه شد که مادرش با اضطراب زیاد در آشپزخانه از اینور به آنور میرود و با خودش حرف میزند. مادر قوری چای را از روی گاز برداشت، دوباره سرجایش گذاشت و گفت:
- لابد پاک عقلم رو از دست داده بودم. نمیدونم چی باعث شد پارسال بگم باشه، وقتی هیچ معلوم نبود سال بعد چی میشه ..."