درباره كتاب 'خیلی خوشبختم خانوم صادقی!':
رسول نوجوان پانزده شانزده سالهای است که بعد از جدایی پدر و مادرش با مادربزرگ خود در یکی از شهرستانها زندگی میکند. او متوجه تغییرات دوران بلوغ در خود شده است و از صحبتهای درگوشی بزرگترها میفهمد که بالغ شده است و حالا میخواهد بداند این "بالغ شدن" یعنی چی ... سوالات خود را با اطرافیان در میان میگذارد و طبیعتاً چون اینجا ایران است و در این زمینه پردهپوشی صورت میگیرد، جوابهای نامربوطی دریافت میکند ... (خلاصه داستان از وب سایت "میله بدون پرچم" برگرفته شده است)