درباره كتاب 'بازگشت هرداد':
پدر ثمره آدمیزاد و مادرش یک پری دریایی است. برای همین هم او از هریک از این دو موجود چیزهایی به ارث برده! او نیروهای خارقالعادهای دارد و به همین خاطر باید به جنگ شوپا، دیو و فرمانروای دریاها برود. شوپا میخواهد با زهرآگین کردن آب دریاها همه موجودات روی زمین را از بین ببرد، بگیرد. آیا ثمره موفق میشود جلوی او را بگیرد؟
داستان با این جملات آغاز میشود:
"میدانستم آن زن بوگندوی دامن چینچینی خالهی من نیست. حسم این را به من میگفت. حسم میگفت من هیچوقت خالهای نداشتهام که به سفر رفته و ناگهان برگشته باشد. پس این زنی که همهجا را با تکانهای کوچک دامنش پر از بوی ماهی میکرد، کی بود و چرا پدرم جانان، طوری که او نشنود، به من گفت تا هر زمانی خالهات خواست پیشش بمان و هر کاری داشت برایش انجام بده؟ چرا گفت با او بداخلاقی نکن و بیادب نباش؟ چرا گفت دلم میخواهد او نظر خوبی به تو داشته باشد، هرچند مهم نیست که ما هم نظر خوبی به او داشته باشیم یا نه؟
خاله ناگهان به دهکدهی ساحلی ما آمد. کسی آمدنش را ندید. طوری سر و کلهاش پیدا شد که انگار یکدفعه از زمین سبز شده یا از آسمان افتاده است. یک بستهی بزرگ تنباکوی دریایی برای جانان آورده بود که او را خیلی خوشحال کرد و باعث شد تا سه - چهار دقیقه از کندن موهای جلوی سرش، که برایش عادت شده بود، دست بردارد.
جانان به خاله گفت: "سالها بود که حسرت این تنباکو به دلم مانده بود." و فوری چپق فلزیاش را از توی جیب جلیقهی گلدارش درآورد ..."