ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
برف و آفتاب: داستانی از بیژن و منیژه
نویسنده:
فرهاد حسنزاده
(Farhad Hasanzadeh)
ناشر:
فاطمی
سال نشر:
1401
(چاپ
2
)
قیمت:
55000
تومان
تعداد صفحات:
107
صفحه
شابك:
978-622-6011-33-4
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 3 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'برف و آفتاب: داستانی از بیژن و منیژه':
کتاب اقتباسی است از یکی از داستانهای شاهنامه فردوسی.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"بوی چوب سوخته همهجا پیچیده بود. همهجا، تمام دشت، حتی چاهی که بیژن در آن زندانی بود. بیژن عطر شاخههای شعلهور را حس میکرد. مثل نابینایی که چشم دیدن ندارد، دنیایش را با صداها و بوها معنا میبخشید. نمیدانست این آتش، روزگار تاریکش را روشن میکند یا نه؟ نمیدانست تا پیش از سپیدهدم دلدارش را دربرخواهد گرفت یا نه؟ هوا را با نفسی بلند به سینه داد. چاه از صدای آهش پر شد. دلش برای زمینی که شب را در آغوش کشیده بود، تنگ شد. برای منیژه که ایستاده بود لبهی چاه و خیره بود به آتش.
کلبهی منیژه در آتش میسوخت. کلبه میسوخت و چهرهی زرد و سرد منیژه را به سرخی رنگ میزد. چند قدم از کلبه دور شد، چند قدم به چاه نزدیک شد. به آسمان نگاه کرد و ابرهایی که سوار اسب باد وحشیانه میتاختند. فکرش را زمزمه کرد: "بروید، بروید ای ابرهای وحشی. امشب فکر بارش را از سر به در کنید. امشب با تمام شبهای جهان فرق دارد. امشب باید این آتش روشن بماند." دستهای مشتشدهاش را به هم کوبید: "کاش باران نبارد ..." بلند گفت: "کاش باران نبارد." ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!