درباره كتاب 'قبرستان عمودی (مجموعه دروازهی مردگان - کتاب اول)':
داستان در دوره قاجار میگذرد. پسر بچهای به اسم رضا به شکل غیر منتظرهای از یک خانه مرموز سر در میآورد. خانهای که در دیوارهای آن جنازههایی دفن شدهاند. در این خانه بچههای زیادی به کار قالیبافی مشغولند. به دنبال حادثهای یکی از بچهها در حوض خانه غرق میشود و بعد از آن حوادث عجیبی شکل میگیرد که …
این کتاب، بخش اول از یک مجموعه سهگانه است.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"دیگر از کنار دیوارهای بلند، بیاعتنا رد نمیشوم. دیوار بلند فقط یک دیوار نیست؛ نشانهای است از چیزی که پشت آن یا حتی در دل آن پنهان شده است. پشت دیوارها چیزهایی هستند که نمیدانیم. چیزهایی که از آنها بیخبریم. چیزهایی که گاهی جذاب و شگفتآورند و گاهی هولناک و وحشتانگیز.
آخرینبار که یک دیوار بلند دیدم، پشت آن عمارتی بود بزرگ و قدیمی با ایوان بلند و ستونهای چوبی و حوض بزرگ سیاهرنگی که وسط حیاطش مثل دهان یک مرده باز مانده بود. عمارتی با دیوارهای بزرگ و پهن که به قول رضاقلیمیرزا، جنازههای بسیاری را در دل خود جا داده بودند و شبها از میانشان صداهای عجیبی به گوش میرسید. با دیدن آن عمارت بود که فهمیدم نباید از کنار دیوارهای بلند بیاعتنا گذشت ..."