ميرفريد مصطفوي: افسوس که کارگردانها فقط فیلم نامه مینویسند!
مجتبي ميرزا محمد: افسوسم از آن بود که در این روزگار بیکسی، رئیس مغولستان آمد و به سلام و صلوات شهر به شهر گشت بیآنکه کسی از او بپرسد و بخواهد عذری و یا حتی بهانهای برای آن همه جنایت و جهل که "عیار تنها" صحنهای تلخ از آن است!
علیرضا شریفی: اصولا اولویت خواندم فیلمنامه نیست اما این یکی توانست نظرم را جلب کند. تصویرسازی که مجبور بودی برای فهم کتاب کنی کمی سنگین وسخت بود ولی تجربه جالبی بود. به نظرم خواندن فیلمنامهها گاها لذت بیشتری از تماشای فیلم میدهد. اگر فیلم Before Sun Rise را دیدهاید اکیدا توصیه میکنم فیلمنامهاش را هم بخوانید لذت مضاعفی دارد. گاها از جملات در فیلم سریع گذر میشود ولی در کتاب با دقت بیشتری میتوان نظر نویسنده را فهمید.
مهديه ايراني: میدونید حالا که دارم طرحم رو در جایی دور میگذرونم و هر چند ماهی یک بار به جه بدبختی میام خونه دلم به نشریات و کتابهایی که طی این مدت به خونه برام اومده خوشه.وقتی جیره این ماه رو باز کردم با دیدن عیار تنها اولش ترش کردم.راستش من خیلی اهل فیلم نامه و نمایش نامه و....خلاصه تو این مایه ها نیستم گر چه وقتی چشمم به اسم بهرام بیضایی اوفتاد یه خورده اروم گرفتم و وقتی خوندن کتاب رو به پایان بردم اصلا پشیمون نبودم.....هر چند که خوندن عیار تنها باعث نشد که علاقه ام نسبت به خوندن فیلم نامه ها بیشتر بشه.اما تجربه بدی نبو
ايمان موسوي نسب: اولین تجربه فیلمنامه خوانی من بود. تجربه خوبی بود که امیدوارم ادامه پیدا کنه کتاب فراز و نشیب های خوبی داشت و زیرکانه توصیف انسان های گوناگونی را کرده بود. دیالوگ های بین لغوی، دبیر و نحوی بسیار زیبا بود. صحنه های نا تمام زیادی در فیلمنامه بود که به جذابیت آن کمک می کرد... سیصد سال تاریخ ایران بسیار ساده و زیبا حاشیه داستان توصیف شد. ادبیات متن جالب و در خور تامل بود... و در کل انتظار بیشتری از نام "بیضایی" داشتم
محسن يوسفپور: مثل تمام کتاب های دیگر آقای بیضائی خواندنی و لذت بخش. شاید نه بهترین اثر، اما زیبا بود.عناصری در غالب آثار آقای بیضایی هست که در این کتاب هم احساسسشان کردم. نقش زنان، نشان دادن ضعف های اجتماعی مانند نادانی، خرافات، سست عنصری، دروغ و ... و تنهایی معدود قهرمانان دانای داستان مثال هایی از این عناصر است. از خواندنش در اولین روز سال 89 لذت بردم
حميده محمدي: شايد اگر اين داستان بصورت کتاب داستان نوشته مىشد خيلى بيشتر از خواندنش لذت مىبردم. شخصا" از وجنات فيلمنامه حض نمىبرم، و اين اولين فيلمنامهاى بود که خواندم. توضيحاتى که در پرانتزها و تيترها و غيره نوشته شده، مثل اين است که کارگردان بالاى سر آدم ايستاده و توى بلندگوى سبزى فروشىاش داد مىزند هريک از قسمتها و مکالمهها را چهجور بايد تصور کرد