شناسنامه محصول
عیار تنها

عیار تنها

نویسنده: بهرام بیضایی (Bahram Bayzai)
ناشر: روشنگران و مطالعات زنان
سال نشر: 1389 (چاپ 4)
قیمت: 15000 تومان
تعداد صفحات: 103 صفحه
شابك: 964-5512-19-0
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 106 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (3.94 امتیاز با رای 16 نفر)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'عیار تنها':

قهرمان فیلم عیاری است که از جنگ با مغول‌ها بازمی‌گردد. شکست‌خورده! او در حال فرار است و تلاش می‌کند قبل از رسیدن سیل بیان‌کن سپاه مغول به ایران خود را از مهلکه نجات دهد. او در مسیر سفرش مجبور می‌شود با دختر جوانی همسفر شود. پدر دختر عیار را مجبور می‌کند تا دختر را به همراه خود از هجوم مغول فراری دهد.
عیار و دختر در مسیر خود مردمی را می‌بینند که بی‌خبر از بلای مغول که بزودی بر سرشان نازل می‌شود، خود در حال ظلم و تعدی به یکدیگر هستند. این صحنه‌ها بی‌تفاوتی عیار تایید می‌کند و او را در فرار خودش و واگذاشتن مردم به خودشان مصمم‌تر. اما در همین حین او کم‌کم به دختر هم دل می‌بندد و ...
فیلمنامه، با توصیف صحنه آغاز فیلم با این جملات شروع می‌شود:
"ویرانه‌ای خاموش؛ تاقها فرو ریخته اما دیوارها هنوز ایستاده. پیرمرد وارد تصویر می‌شود؛ افسار الاغش را به‌دست دارد و صندوقچه‌ای زیر بغل پنهان کرده است. گوش می‌دهد؛ با نگرانی اطراف را می‌پاید؛ الاغ را رها می‌کند و خود می‌رود توی ویرانه، و پشت نیم‌دیواری گم می‌شود. تنه‌ی دیوار همه‌ی تصویر را پر می‌کند.
- دیواری دیگر؛ تاقچه‌ای شکسته و نقش چهره‌ای ریخته بر آن؛ از پشت دیوار صدای دم زدنها و کلنگ زدن به گوش می‌رسد.
- از درز دو دیوار دیده می‌شود که پیرمرد، صندوقچه را در گودالی که کنده پنهان می‌کند و روی آن خاک می‌ریزد.
پیرمرد ناگهان سربرمی‌دارد و گوش می‌دهد؛ گویی صدایی شنیده است. بلند می‌شود و گوش تیز می‌کند؛ این‌بار صدای ناله‌ی دور کم‌توانی. پیرمرد بی‌اختیار کلنگ را برمی‌دارد و با پا و با شتاب به روی گودی خاک می‌ریزد و بعد گوش به زنگ و هراسان از میان دیوارهای ایستاده می‌گذرد. صدای ناله یک بار دیگر. پیرمرد که به صدا مانده، رنگ پریده و دم فرو بسته عرق پیشانیش را پاک می‌کند و کلنگ به دست پاورچین پیش می‌رود تا به پهنه‌ای می‌رسد که با چاه آب و علف هرز و تکدرخت کهن روزگاری حیاط این خانه‌ی ویرانه بوده است. ناگهان چیزی می‌بیند؛ نزدیک چاه آب مردی افتاده است جامه دریده و خون‌آلود که شمشیرش را هنوز به‌دست دارد و با واپسین توان می‌کوشد خود را به سوی چاه بکشاند ..."

اطلاعات بیشتر درباره این فیلمنامه را اینجا بیابید.

نظر كسانی كه كتاب را خوانده‌اند:

 ميرفريد مصطفوي:  افسوس که کارگردانها فقط فیلم نامه مینویسند!

 مجتبي ميرزا محمد:  افسوسم از آن بود که در این روزگار بی‌کسی، رئیس مغولستان آمد و به سلام و صلوات شهر به شهر گشت بی‌آنکه کسی از او بپرسد و بخواهد عذری و یا حتی بهانه‌ای برای آن همه جنایت و جهل که "عیار تنها" صحنه‌ای تلخ از آن است!

 علیرضا شریفی:  اصولا اولویت خواندم فیلمنامه نیست اما این یکی توانست نظرم را جلب کند. تصویرسازی که مجبور بودی برای فهم کتاب کنی کمی سنگین وسخت بود ولی تجربه جالبی بود. به نظرم خواندن فیلم‌نامه‌ها گاها لذت بیشتری از تماشای فیلم می‌دهد. اگر فیلم Before Sun Rise را دیده‌اید اکیدا توصیه می‌کنم فیلمنامه‌اش را هم بخوانید لذت مضاعفی دارد. گاها از جملات در فیلم سریع گذر می‌شود ولی در کتاب با دقت بیشتری می‌توان نظر نویسنده را فهمید.

 مهديه ايراني:  میدونید حالا که دارم طرحم رو در جایی دور میگذرونم و هر چند ماهی یک بار به جه بدبختی میام خونه دلم به نشریات و کتابهایی که طی این مدت به خونه برام اومده خوشه.وقتی جیره این ماه رو باز کردم با دیدن عیار تنها اولش ترش کردم.راستش من خیلی اهل فیلم نامه و نمایش نامه و....خلاصه تو این مایه ها نیستم گر چه وقتی چشمم به اسم بهرام بیضایی اوفتاد یه خورده اروم گرفتم و وقتی خوندن کتاب رو به پایان بردم اصلا پشیمون نبودم.....هر چند که خوندن عیار تنها باعث نشد که علاقه ام نسبت به خوندن فیلم نامه ها بیشتر بشه.اما تجربه بدی نبو

 ايمان موسوي نسب:  اولین تجربه فیلمنامه خوانی من بود. تجربه خوبی بود که امیدوارم ادامه پیدا کنه کتاب فراز و نشیب های خوبی داشت و زیرکانه توصیف انسان های گوناگونی را کرده بود. دیالوگ های بین لغوی، دبیر و نحوی بسیار زیبا بود. صحنه های نا تمام زیادی در فیلمنامه بود که به جذابیت آن کمک می کرد... سیصد سال تاریخ ایران بسیار ساده و زیبا حاشیه داستان توصیف شد. ادبیات متن جالب و در خور تامل بود... و در کل انتظار بیشتری از نام "بیضایی" داشتم

 محسن يوسف‌پور:  مثل تمام کتاب های دیگر آقای بیضائی خواندنی و لذت بخش. شاید نه بهترین اثر، اما زیبا بود.عناصری در غالب آثار آقای بیضایی هست که در این کتاب هم احساسسشان کردم. نقش زنان، نشان دادن ضعف های اجتماعی مانند نادانی، خرافات، سست عنصری، دروغ و ... و تنهایی معدود قهرمانان دانای داستان مثال هایی از این عناصر است. از خواندنش در اولین روز سال 89 لذت بردم

 حميده محمدي:  شايد اگر اين داستان بصورت کتاب داستان نوشته مى‌شد خيلى بيشتر از خواندنش لذت مى‌بردم. شخصا" از وجنات فيلمنامه حض نمى‌برم، و اين اولين فيلمنامه‌اى بود که خواندم. توضيحاتى که در پرانتزها و تيترها و غيره نوشته شده، مثل اين است که کارگردان بالاى سر آدم ايستاده و توى بلندگوى سبزى فروشى‌اش داد مى‌زند هريک از قسمت‌ها و مکالمه‌ها را چه‌جور بايد تصور کرد