ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
زیبا صدایم کن
نویسنده:
فرهاد حسنزاده
(Farhad Hasanzadeh)
ناشر:
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
سال نشر:
1397
(چاپ
6
)
قیمت:
12000
تومان
تعداد صفحات:
192
صفحه
شابك:
978-600-01-0194-7
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 32 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
داستان با این جملات آغاز میشود:
"محاصره شده بودیم. هیچ راه فراری نبود. هر لحظه به ماشینهای پلیس اضافه میشد که با آژیرهاشان جیغکشان خیابانهای اطراف را میبستند. هلیکوپتری هم بالای سرمان در پرواز بود. به هرجا نگاه میکردم، انعکاس نورهای سرخ و آبی چشمکزن بود. گیج و مات به هم نگاه کردیم. صدای یکی از پلیسهای لعنتی را شنیدم که میگفت: "شما محاصره شدین. هیچ راه فراری ندارید. تا اینجا رو رو سرتون خراب نکردیم، دستاتونو بذارین رو سرتونو از اون آشغالدونی بیایین بیرون."
این جای داستان بودم که گوشیم زنگ زد. همیشه همینطور بود. جاهای حساس کتاب یا فیلم خروس بیمحل میخواند. گفتم ولش کن. من و ویلی نگاهمان در هم گره خورد. ویلی با ناله گفت: "چارهای نیست لوسی. من تیر خوردم و کارم تمومه. هر طوریه بلند میشم، میرم بیرون و اون لعنتیها رو سرگرم میکنم. تو هم از در پشتی بزن به چاک!" تلفن داشت خودش را میکشت. صداش بدجوری رو مخ بود. نه اینکه حس بلند شدن نداشته باشم، کتاب ولم نمیکرد. نگران لوسی بودم. لوسی و ویلی. زنگ تلفن قطع شد ولی یک دقیقه بعد دوباره زنگ خورد. صدای خانم رستمی از طبقهی پایین آمد: "زیبا! نیستی؟ چرا گوشیتو جواب نمیدی؟" ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!