ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
کرم ابریشم
(The Silkworm)
نویسنده:
جی. کی. رولینگ
(J. K. Rowling)
ترجمه:
ویدا اسلامیه
ناشر:
کتابسرای تندیس
سال نشر:
1403
(چاپ
6
)
قیمت:
800000
تومان
تعداد صفحات:
805
صفحه
شابك:
978-600-182-176-9
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 5 نفر
امتیاز كتاب:
(5 امتیاز با رای 2 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'کرم ابریشم':
با گم شدن نویسندهای به نام اون کواین، همسرش به کورمورن استرایک، کارآگاه خصوصی، مراجعه میکند. در آغاز، خانم کواین گمان میکند همسرش به خواست خودش رفته تا مدتی از محیط خانه دور باشد - چنان که پیشتر نیز چنین کاری کرده بود - و از استرایک میخواهد او را پیدا کرده، به خانه برگرداند.
اما پس از تحقیقات استرایک، معلوم میشود گم شدن کواین پیچیدهتر از آن است که همسرش میپندارد. این نویسنده، تازه نوشتن رمانی را به پایان رسانده و در آن به سیاهنمایی کمابیش همهی آشنایانش پرداخته است. چاپ این کتاب میتواند زندگیهای بسیاری را به نابودی بکشاند - به عبارت دیگر، خیلیها میخواستند این ماجرا در نطفه خفه بشود. با پیدا شدن جسد کواین، که در شرایط عجیبی به طرز بیرحمانهای به قتل رسیده است، روند کشف انگیزهی قاتل سنگدل، با فراز و نشیبهایی، به موازات زمان پیش میرود ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"صدای دورگهیی از آن سوی خط گفت:
- امیدوارم اونی که مثل سگ معروفه، مرده باشه، استرایک.
مرد درشت اندام با صورتی نتراشیده در حالی که گوشی تلفنش را سخت به گوشش میفشرد و در تاریکی پیش از سحر، به سنگینی گام بر میداشت به پهنای صورتش خندید و گفت:
- یه چیزی تو همون مایههاس.
- آخه لامصب، ساعت شش صبحه.
کورمون استرایک گفت:
- ساعت شش و نیمه و تو هم اگه چیزی رو که گیر آوردم میخوای باید بیای بگیریش. الانم نزدیک خونهتم. یه جا هست که -
- از کجا میدونی خونهم کجاست؟
استرایک همانطور که جلوی خمیازهاش را میگرفت، در جوابش گفت:
- خودت بهم گفتی داری آپارتمانتو میفروشی.
شخص دیگر در آن سوی خط، آرام شد و گفت:
- آهان، عجب حافظهیی داری ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!