ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
کوهستان وحشی
(Wolf Winter)
نویسنده:
سسیلیا اکباک
(Cecilia Ekbäck)
ترجمه:
محمد جوادی
ناشر:
کتابسرای تندیس
سال نشر:
1394
(چاپ
1
)
قیمت:
30000
تومان
تعداد صفحات:
512
صفحه
شابك:
978-600-182-183-7
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'کوهستان وحشی':
خانوادهای فنلاندی، پدر، مادر و دو دخترشان به سوئد میآیند تا در کنار کوهستان پلکاسن زندگی جدیدی را شروع کنند. اما در همان ابتدای ورودشان، دخترها در هنگام عبور از یک کورهراه دور افتاده با جسد یکی از همسایگانشان روبرو میشوند. اهالی منطقه معتقدند که مرد بختبرگشته را گرگ یا خرسی دریده است. اما مایا، مادر بچهها فکر میکند که مرد به قتل رسیده و برایش عجیب است که چرا حتی بیوه او هم نمیخواهد در اینباره تحقیق بیشتری انجام شود. مایا تصمیم میگیرد که درباره این اتفاق تحقیق کند و به همین خاطر با کشیش محلی که برای تحقیق درباره این مرگ به آنجا فراخوانده شده، همکاری میکند. اما وقتی شوهر مایا، پاوو ناچار میشود تا برای پیدا کردن کار آنها را ترک کند، مایا متوجه میشود که طبیعت سرد و خشن کوهستان پلکاسن تنها مشکلی نیست که باید با آن دست و پنجه نرم کند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
" "چقدر راه مانده؟"
فردریکا دلش میخواست فریاد بزند. دوروتئا حرکت آنها را کند کرده بود. فردریکا شاخهای را با خود میکشید که احتمالا بهعنوان شلاق استفاده میکرد و با تلاش زیاد بزها را به حرکت درمیآورد. آن روز صبح هوا روشن بود. تلالو خورشید، نوک درختهای کاج را دربرگرفته، آنها را از بقیهی قسمتها جدا کرده و تنوعی از رنگها را بهوجود آورده بود. فردریکا کمکم گرمش شد. از زیر لباس، به کمرش خار و خاشاک چسبیده بود. دوست نداشت برود و حالا بزها هم نمیخواستند بروند. آنها میان درختها به چپ یا راست میپریدند و تلاش میکردند از دست آنها فرار کنند و به طرف کلبه بروند. تنها صداهایی که وجود داشت تکان خوردن درختها، سمها که به سنگ میخوردند و بعبع کردن بزهای احمق بود ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!